در روستایی کوچک حوالی کرج، خانوادهای پنجنفره زندگی میکنند که هر روز با سختیهای بیپایان دستوپنجه نرم میکنند. پدر خانواده، که زمانی با تلاشهای بیوقفهاش چراغ این خانه را روشن نگه میداشت، چند سال پیش بر اثر سکته مغزی توانایی کار کردن را از دست داد. این حادثه نهتنها سلامتی او را گرفت، بلکه سایهای سنگین بر زندگی تمام اعضای خانواده انداخت.
مادر خانواده، که زنی مهربان و فداکار است، از همان روزهای ابتدایی بار زندگی را به تنهایی به دوش کشید. او توانست با کار کردن در مدرسهای کوچک بهعنوان خدمتکار، اندکی از نیازهای زندگی را تأمین کند. اما درآمد ناچیزش برای خانوادهای که پدر دیگر توان کار کردن ندارد و دو فرزند دانشآموز دارد، کافی نیست.
دختر بزرگ خانواده ، همیشه کنار مادر ایستاده و در همه سختیها همراه او بوده است. او حالا در آستانه ازدواج قرار دارد. با وجود همه مشکلات، به خواستگارش پاسخ مثبت داده، اما قلبش مملو از نگرانی است. رویای ازدواج و تشکیل خانهای ساده و گرم در ذهن او به تصویری دور و دستنیافتنی تبدیل شده است. مشکل اصلی، نبود پول کافی برای تهیه جهیزیه است.
این دختر، که همیشه امید داشت روزی شادی و آرامش به خانهشان برگردد، حالا نگران است که این ازدواج بهخاطر مشکلات مالی به تأخیر بیفتد یا حتی از بین برود. او هر روز به مادرش نگاه میکند که با دستهای پینهبسته و خستگی بیپایان تلاش میکند تا هزینههای روزمره را تأمین کند. دختر نمیتواند ببیند که مادرش بیش از این تحت فشار قرار بگیرد.
دو فرزند دیگر این خانواده هر دو دانشآموزانی کوشا هستند، اما به دلیل سن کم، نمیتوانند برای کمک به خانواده کاری انجام دهند. مادرشان همیشه تلاش کرده است که فرزندانش به تحصیل ادامه دهند و آینده بهتری داشته باشند، اما شرایط مالی خانواده گاهی او را به فکر وا میدارد که آیا میتواند از پس این مسئولیت بربیاید؟
داماد این خانواده نیز مردی ساده و زحمتکش است. او چند سال پیش والدین خود را از دست و زندگی سختی را پشت سر گذاشته و اکنون بهعنوان کارگر روزمزد کار میکند. او نیز توانایی تأمین مخارج ازدواج را ندارد. بااینحال، تلاشش برای ساختن آیندهای بهتر با دختری که دوستش دارد، تحسینبرانگیز است.
وام ازدواج، که شاید میتوانست کمکی باشد، به دلیل شرایط سخت خانواده برای بازپرداخت اقساطش، راهحل مناسبی نیست. این خانواده هر روز با سکوت و شرمی که از دیگران دارند، مشکلات خود را تحمل میکنند. آنها نمیخواهند دست یاری به سمت کسی دراز کنند، اما در دلشان امید دارند که روزی معجزهای اتفاق بیفتد.
این داستان فقط روایت یک خانواده نیست؛ بلکه صدای هزاران خانوادهای است که با عزت و آرامش، مشکلات بزرگ زندگی را به دوش میکشند و آرزو میکنند که روزی از این سختیها رها شوند.
خیریه ما در تلاش است تا با کمک خیرین عزیز، بار سنگین این خانواده را کمی سبکتر کند. اینبار، هدف ما تهیه جهیزیهای ساده و آبرومند برای این دختر جوان است تا بتواند با دل آرام، زندگی مشترکش را آغاز کند. هر قدم کوچک شما، هر یاری و همراهی، میتواند تغییری بزرگ در زندگی این خانواده ایجاد کند.
بیایید دستبهدست هم دهیم و این چرخه زیبای کمک را ادامه دهیم. لبخند رضایت و شادی این خانواده، هدیهای ارزشمند برای همه ما خواهد بود. امروز، با یاری شما میتوانیم رویای یک زندگی جدید را به واقعیت تبدیل کنیم.