زندگی همیشه برای همه انسانها یکسان نیست. برخی در مسیر زندگی با دشواریها و چالشهای بسیاری روبهرو هستند که تحملشان از توان انسانی خارج میشود. یکی از این داستانها، داستان خانوادهای است که در میان تمامی سختیها و کمبودها، همچنان نور امید را در دل دارند.
این خانواده شامل پدر و مادری است که در روزهای سخت زندگی تلاش میکنند تا فرزندانشان را با محبت و امید به آینده بزرگ کنند. پدر، دستفروش است و هر روز برای تأمین نان شب به خیابانها میرود. او از صبح زود تا شب، در تلاش است تا با کار دست، به همسر و فرزندانش قوت زندگی بدهد. مادر، زنی سختکوش است که با وجود مشکلات مالی، هیچگاه از کنار فرزندانش دور نمیشود. در این میان، دختران خانواده، بهویژه دختر کوچکشان، همیشه در کنار مادرش بوده و بهطور ویژه، بهخاطر مشکلات پزشکی که برای کودک کوچک خانواده پیش آمده، فشار زیادی روی این خانواده وارد شده است.
حدود دو سال پیش، مادر خانواده متوجه میشود که باردار است، اما شرایط مالی و فشارهای اقتصادی به قدری سنگین بود که در آن لحظه، تصمیم به سقط جنین میگیرد. اما پس از تفکر و پشیمانی، تصمیم میگیرد تا زندگی این فرزند را به دنیا بیاورد. او به یاد دارد که همیشه دلیلی برای زندگی وجود دارد، حتی در شرایطی که به نظر میرسد همه چیز از هم گسیخته است.
دختر سوم این خانواده، اکنون یک سالو و یک ماه دارد و در کنار خانواده خود، با امید به آینده رشد میکند. اما وقتی به ده ماهگی رسید، مشکلاتی در سلامت او پیش آمد. پزشکان تشخیص دادند که دختر کوچک خانواده با بیماری مغز استخوان دست و پنجه نرم میکند. این تشخیص سنگین بود و فشارهای روانی زیادی بر روی والدین وارد کرد. در حالی که والدین به سختی از عهده مخارج روزمره زندگی بر میآمدند، حالا باید با این مشکل سلامتی مقابله میکردند.
مشکلات مالی باعث شد که مادر نتواند تغذیه مناسب و درمانهای ضروری را برای فرزند خود فراهم کند. دختر کوچک در معرض خطر بزرگی قرار داشت و هیچکدام از والدین توانایی کافی برای تأمین درمانهای پزشکی او را نداشتند. این داستانی است که در دل تاریکیها، تنها یک نور کمسوی امید وجود دارد.
اما داستان این خانواده به اینجا ختم نمیشود. در کنار این مشکلات، دستهای مهربانی از جایی پیدا شد. مردم نیکوکار و خیریههایی که دست به دست هم دادهاند، توانستند کمکی به این خانواده کنند. کمکهایی که به زندگی این دختر کوچک و خانوادهاش نوری در دل تاریکی شد.
این طرحهای خیریه، همچون دستانی بودند که در لحظات سخت زندگی، به یاری این خانواده آمدند. شاید خیلی از ما وقتی در شرایط راحتتری به سر میبریم، فراموش کنیم که در گوشهای از جهان، کودکانی هستند که برای زنده ماندن، تنها به دستانی نیاز دارند. این دستان، دستان کسانی هستند که با مشارکت در طرحهای خیریه، قادرند بخشی از بار سنگین مشکلات را از دوش خانوادهها بردارند.
خانوادهای که در روزهای سخت زندگی، باز هم به امید فردا در کنار هم ایستادهاند و دستان مهربان کسانی که به آنها کمک کردند، همچون نورهایی در دل تاریکی برایشان میدرخشند. حالا، آن دختر کوچک بهخوبی رشد میکند و به آیندهای روشنتر امیدوار است، زیرا دستان مهربان نیکوکاران، هرگز اجازه نمیدهند که هیچ کودک بیگناهی در تاریکی زندگی بماند.
این داستان یک واقعیت است. دستانی که با ، باهم بودن، میتوانند زندگیها را تغییر دهند. این داستان نشان میدهد که با کمکهای شما، در شرایط سخت، دلی پر از امید و زندگی دوباره برای کسانی که به کمک نیاز دارند، فراهم میشود.